غزل: شور تقلا

ای اشک مدارا کن با شور تقلایم
بشکن تو سکوت دل اسطورة رویایم
از سیل سبیل من صد همهمه برخیزد
بیرون بکن از خویشم ای مستی دریایم
شوریده طبع ام آری تفسیر دگر دارم
با دیدة دل بنگر انداز سراپایم
در دیده نمی گُنجم خورشید جهان تابم
با این همه خاموشی آئینة گویایم
چون جلوه نشد جاگیر در بادیة هستی
آیا چه شود آخر افسانة فردایم
استوار قفای من بیهورده چه میگردی
گه موجم و گه گرداب من رویش رویایم