رسانه ها و بازتاب وضعیت فلسطین
اخیراً گزارشی تحقیقی به نقل از خبرنگاران برخی رسانهها بیان میکرد که خبرنگاران در این شبکههای اجتماعی صفحاتشان در فضای مجازی شدیداً کنترل میشود. گاه از شدت فشار روانی مشاهده جنایات در غزه، در سرویسهای صحی گریه میکنند و نمیتوانند در محیط کار احساساتشان را بروز دهند.
اگر بخواهیم همه رسانههای جریان اصلی را در نظر بگیریم و با میزان پوشش و انعکاس این جنایات مقایسه کنیم، اصلاً تناسبی در این خصوص دیده نمیشود. ممکن است برخی رسانههای جریان اصلی به خاطر گرایشهای سنتی و تاریخی به طیف چپ، مقداری پوشش وقایع را در ماه اخیر بیشتر کرده باشند اما عاملی که برخی رسانههای مهم جریان اصلی، خصوصاً شبکههای خبری تلویزیونی را ناچار به بازتاب دادن وقایع اخیر فلسطین کرد، تا حدی که بعضاً به صداهای مختلف رژیم صهیونیستی هم فرصتهایی برای صحبت دادند، این بود که احساس کردند دارند از شبکههای اجتماعی عقب میافتند. ویدیوهایی مثل مصاحبههای حسام زملوت سفیر فلسطین در لندن میلیونی در توئیتر بازدید دارد، یا مناظره باسم یوسف، طنزپرداز مصری با پیرس مورگان، بیش از 10 میلیون بار در یوتیوب دیده شد.
این اعتراضهای فعلی را با اعتراضهایی مقایسه کنید که سال 2003 در لندن با همین جمعیت و شاید گستردهتر علیه جنگ عراق راه افتاد. آن زمان با وجود اینکه این جمعیت عظیم در لندن راهپیمایی کرد تونی بلر بدون هیچ توجهی همراه با جرج بوش در این جنگ مشارکت کرد. علتش این بود که سلطه کاملی بر رسانههای جریان اصلی داشتند که با حمایت آنها مطمئن بودند که میتوانند کارشان را پیش ببرند و در انتخابات بعدی هم رأی بیاورند که همینطور هم شد.
اما حالا دیگر نشانههای نگرانی برخی دولتمردان غربی را میبینیم که اگر این تظاهرات و بازتابها به این شکل بخواهد در فضای مجازی ادامه پیدا کند برای آنها در انتخاباتهای بعدی مشکلات جدی پیش خواهد آورد. به همین علت در برخی کشورهای اروپایی خودشان هم دارند مواضع بیسابقهای میگیرند درخصوص اسرائیل و مواضعی را در قبال مسأله فلسطین اتخاذ میکنند که به آینده سیاسیشان ضربه سنگینی نخورد.
البته نکته مهمتر مقایسه ماهیت این اعتراضها با مخالفتهای قبلی است. در موارد قبلی مسائلی مثل مشارکت رسمی دولتهای غربی در جنگ عراق مطرح بود که به شهروندان غربی مستقیماً مربوط میشد. حالا اهمیت این اجتماعات عظیم در اروپا و امریکا در این است که موضوع دیگر مستقیماً مربوط به شهروندان غربی نیست و دارند در دفاع از یک «دیگری» به سرک ها میآیند. «دیگری»اینکه نه هممذهب آنهاست و نه از نژاد و قومیت آنها است و نه حتی در قارهای زندگی میکنند که آنها هستند.
در کلانشهرهایی مانند لندن، پاریس و نیویورک جمعیت قابلتوجهی از اقلیتهای مهاجر هم زندگی میکنند اما فقط آنها نیستند. در تصاویر تظاهرات این تنوع و تکثر جمعیت واضح است. اصلاً افکار عمومی نسل جوان تحصیلکرده در این کشورها تغییر کرده. وقتی در امریکا، که این قدر سلطه صهیونیستها کامل و قاطع بوده، میبینید در نظرسنجی CNN از گروه سنی 18 تا 35 سال، فقط 27درصد میگویند حامی اقدامات اسرائیل در غزه هستند؛ در حالیکه در گروه سنی بالای 65 سال حدود 88 درصد حامی این جنایتها هستند، این نشان میدهد یک شکاف نسلی عمیقی در جامعه امریکا در ارتباط با مسأله فلسطین اتفاق افتاده است.
مثال دیگر اتفاقی است که در پوهنتون هاروارد افتاد و در آنجا 34 تشکل محصلین بیانیه مشترکی علیه اقدامات رژیم صهیونیستی صادر کردند و یک جمله از این بیانیه خشم صهیونیستها را بشدت برانگیخت. نوشته بودند تنها کسی که مقصر وضعیت فعلی فلسطین است، اسرائیل است، این موضوع بشدت بر صهیونیستها سنگین آمد و فشار سنگینی بر پوهنتون وارد کردند تا حدی که یکی از این گروههای حامی اسرائیل یک موتر بیلبورد سیار که روی دیوارهاش السیدیهای بزرگ تبلیغاتی دارد، اجاره کرد و عکس و مشخصات تکتک محصلین امضاکننده این بیانیه را دائم روی آن پخش میکرد و این موتذ در سرک های اطراف پوهنتون میچرخید و روی آن نوشته بود: «نسل جدید یهودیستیز هاروارد را بشناسید.» یعنی برچسب یهودیستیزی را به آنها زده بودند تا تحت فشارشان بگذارند.
این اتفاقات نشان میدهد که فراتر از شکست ترمیمناپذیر امنیتی و نظامی که اسرائیل متحمل شد، یک شکست ترمیمناپذیر گفتمانی هم در فضای افکار عمومی خورده است. درواقع میتوان گفت که ایده اسرائیل درحال فروپاشی است. ایده اسرائیل و فلسفه وجودی اسرائیل ضربهای اساسی خورده که جبرانناپذیر است. لذا امروز در سرک های اروپا و امریکا و در شبکههای اجتماعی و در رسانههای جریان اصلی و حتی در کنگره امریکا حرفهایی علیه اسرائیل میشنوید که در گذشته قابل تصور نبود. انگار تابوها شکسته شده. در واقع حجم و عمق فاجعه آنقدر زیاد است که دیگر امکان حفظ آن ممنوعیتها و تداوم سانسورها وجود ندارد.
نقش شبکههای اجتماعی و رسانههای جدید در فراگیری این اعتراضها غیرقابل انکار است اما برخی معتقدند این شبکهها هم توسط همان گروهها و سازمانهایی کنترل میشوند که رسانههای جریان اصلی را مدیریت میکنند.
در واقعه اخیر هم داستان کمی فرق میکند چون چهرههای مشهور خودشان، تشکلها و انجمنها و حتی مقامات رسمی از پارلمانها دارند حرفهایی را میزنند و این سخنان بازتاب و ضریبی در شبکههای اجتماعی پیدا میکند که به نظر می رسد دیگر برایشان مثل سابق قابل کنترل نیست. اگر میتوانستند این کار را میکردند اما دیگر این موج و خروش اعتراضی قابل حذف نیست و اگر مالکان سکوها بخواهند به سمت چنین حذفهایی در سطح گسترده بروند، طبعاً جایگاه آن سکوها در افکارعمومی تغییر میکند و بسیاری از کاربران آنها به سمت سکوهای جایگزین میروند.
این موضوع تاحدی جدی است که همین ایلان ماسک، که از نظر گرایشهای سیاسی نزدیک به جریانهای راست افراطی و جمهوریخواهان و ترامپ بود، حالا گاهی توئیتهایی گزارد که بگوید من هم مستقل و آزاداندیش هستم. یعنی فضا طوری شده که شاید خیلیها که قبلاً حرف زدن برایشان پرهزینه بود، حالا جرأت پیدا کردهاند. هرچند هنوز هم میشنویم که فلان مقام به علت یک موضع یا حتی یک لایک دچار محدودیتها و محرومیتهایی شده است.
چند روز پیش خبری به نشررسید که مسئول یک مجله علمی در کمبریج انگلستان به خاطر یک پست طنز که رسانههای غربی را به خاطر نحوه پوشش اخبار فلسطین نقد میکرد، برکنار شده است. یا مسئول یک مجله هنری در امریکا بعد از ۱۸ سال کار بهخاطر انتشار بیانیهای از هنرمندان که صرفاً خواهان آتشبس بود، برکنار شد. اینها نشان میدهد هنوز این فشارها وجود دارد. اما بالاخره کسانی که مالک شبکههای اجتماعی هستند و صدها میلیون کاربر دارند، ترندها و بازتابها را میبینند و ملاحظات تجاری و رقابتی هم دارند و مثل قبل امکان حذف ندارند.
به نقل از کارکنان و خبرنگاران برخی رسانهها بیان میکرد که خبرنگاران در این شبکههای اجتماعی مانیتور میشوند و صفحاتشان در فضای مجازی شدیداً کنترل میشود. گاه از شدت فشار روانی مشاهده جنایات در غزه، میروند در سرویسهای صحی گریه میکنند و نمیتوانند در محیط کار احساساتشان را بروز دهند. چقدر افراد بودهاند که به خاطر مطالب یا حتی لایکهایشان از رسانههای جریان اصلی حذف شدهاند. مثل ندا عبدالصمد خبرنگار بیبیسی عربی که بعد از ۲۷ سال خدمت بهخاطر بازنشر یک توئیت که از حماس به عنوان «نیروی مقاومت» یاد شده بود، از کار تعلیق شد. به همین خاطر است که خبرنگاران رسانههایی مثل فرانسپرس، آسوشیتدپرس یا همین BBC و CNN بسیار بااحتیاط درباره اسرائیل و جنایاتش موضعگیری میکنند. چقدر بحث میشد آن اوایل که حتی کلمه «کشتهشده» را برای مردم غزه بهکار نمیبردند و دستمایه طنزی تلخ شده بود که در غزه مردم «میمیرند» اما در اسرائیل «کشته میشوند». حالا هم که مینویسند «کشته شد» باز هم نمینویسند توسط چه کسی و با چه عاملی و در چه شرایطی کشته شد.
در همان روزهای اول هدف قرار دادن شفاخانه المعمدانی هم از واژه «انفجار» به جای «حمله» استفاده کردند.
بله واژه «Blast» را بهجای «Strike» به کار بردند. اصلاً همین به ابتذال کشیده شدن واژهها تحت این سانسور، انگار برخی واژهها را منفور کرد و معناهای ضمنی جدیدی به آنها داد. همین جاست که مرزهای انسانیت و شرافت در کار یک خبرنگار با انتخاب حتی یک واژه روشن میشود.
سیاست، قدرت، آزادی بیان و رسانهها.
بخش عمده درآمد پوهنتونها و مراکز تحقیقاتی اصلی در امریکا از طریق کمکهایی است که از افراد ثروتمند و شرکتهای بزرگ به صورت اعانه دریافت میکنند. برای این شرکتها هم میزانی معافیت مالیاتی به همراه میآورد، هم پرستیژ ایجاد میکند و هم نوعی ابزار کنترل است. در همین مقاطع است که آن کنترل مشخص میشود. در همین ماجرای بیانیه این تشکلهای محصلین در هاروارد، چند نفر از سرمایهداران حامی پوهنتون به ریاست آن نامه نوشتند. یکی از آنها خیلی بیشرمانه خواسته بود که اسامی این محصلین را اعلام کنند تا آنها را تا ابد از استخدام ممنوع کنند. در این حد نفوذ و کنترل از جانب کسانی وجود دارد که ظاهراً فقط برای حمایت از علم به پوهنتون ها پول میدهند.
اینکه رسانههای اسرائیلی در کجای این بافت قرار دارند و چقدر سهمی در این پروپاگاندای جهانی برای صهیونیستها نقش ایفا میکنند؟
در داخل اسرائیل تقریباً اغلب شبکهها و روزنامهها موضعی همراه با رژیم صهیونیست دارند و بخشی هم اساساً دولتی هستند. مثل همین شبکه i24 نیوز ( که آن دروغ بزرگ «سر بریدن ۴۰ نوزاد» را مطرح کرد ) یک شبکه وابسته به رژیم صهیونیست است.
بعد از این وقایع اخیر هم قوانین جدیدی گذاشتهاند که بشدت آزادیهای اجتماعی و سیاسی را محدود کردهاند و به نیروهای مسلحشان مجوز دادهاند که اگر اجتماعاتی در سرک ها برگزار شود که مانع حرکت وسایط شود، مأموران میتوانند به تظاهرکنندگان شلیک کنند. یعنی وضعیتی شبیه حکومت نظامی در آنجا ایجاد شده است. وضعیت آنها کاملاً وضعیت جنگزده و آشفتهای است. وقتی صدها هزار نفر از این شهرکنشینان بیش از نیمی از هتلهای رژیم صهیونیستی را پر کردهاند، اداره کردن زندگی روزمره و تأمین مایحتاج اینها بالاخره برای رژیم صهیونیست وضعیتی فوقالعاده و هزینههای عظیمی ایجاد کرده است.
این ویدیوهایی هم که حماس با هوشمندی از اسرای صهیونیست منتشر کرد که با خشم و عتاب دولتمردانشان را مورد خطاب قرار میدهند بر این فشارها افزوده و قطعاً افکار عمومی داخل رژیم صهیونیست را تحریک میکند. بنابراین همانطور که در سطح جهانی آن سیطره سیاسی صهیونیستها ضربه اساسی خورده و دیگر قابل جبران نیست همین اتفاق در داخل اسرائیل هم افتاده. وقتی خود ساکنان سرزمینهای اشغالی و شهرکنشینان دیگر به امکان تداوم زندگی در امنیت و آرامش باور نداشته باشند و در واقع دیگر به ایده اسرائیل باور نداشته باشند، طبعاً فروپاشی این ایده نزدیک است.