خانواده و نقش آن در بروز جرایم

چكیده
ارتکاب جرم و جرائم، از مهم ترین پدیده های حیات انسانی تلقی می شود که علل و عوامل متعدد و با سهمی متفاوت در بروز آن نقش دارند. تحقیق حاضر به هدف بررسی نقش خانواده در بروز جرائم با روش توصیفی-تحلیلی انجام گرفته است. عوامل خانوادگى كه به جامعه‌پذیرى و روابط عاطفى اعضاى خانواده، كنترل خانوادگى، همانندسازى فرزندان با والدین و گسیختگى خانواده و سایر ویژگی‌هاى خانواده ارجاع داده مى‌شود، نقش مؤثرى در بروز و ایجاد جرائم و رفتارهای مجرمانه دارد. تحقیقات در باره‌ی خانواده به عنوان یكى از كارگزاران جامعه‌پذیرى براى رفتار جوانان، سابقه‌ی تاریخى نسبتا طولانى دارد. جرم‌شناسان در پژوهش‌های شان به این نتیجه رسیدند كه متغیرهاى خانوادگى نظیر روابط فرزند-والدین، تقلیدهاى خانوادگى، انضباط و سرپرستى و پایگاه اقتصادی-اجتماعى خانواده با بروز جرائم و جرم جوانان ارتباط معنادارى دارد.
«هیرشى» یكی از جرم‌شناسان سرشناس حوزه‌ی جرم‌شناسى در آزمون نظریه‌ی كنترل اجتماعى دریافت كه افزایش تقلید جوانان به والدین و گذران بیشتر اوقات فراغت فرزندان با خانواده، گرایش جوانان به جرم را كاهش مى‌دهد. مطالعات دیگرى كه به موضوع خانواده و بروز جرائم پرداخته اند، تضادهاى زناشویى، گسیختگى و سرپرستی‌هاى ضعیف والدین بر فرزندان را بر بروز جرم و جرائم جوانان مؤثر دانسته اند. در این رابطه، مقوله‌ی معروفی وجود دارد که در جامعه‌ قانون، در خانواده مهر و محبت حاكمیت می‌كند.
كلید واژه: خانواده،بزهكاری،جرم،جوانان،اختلافات خانوادگی
تحلیلی و بررسی «خانواده و نقش آن در بروز جرائم»
دلبستگی نوجوانان به خانواده؛ اکثریت تحقیقات نشان داده اند كه هر قدر وابستگی نوجوانان به خانواده بیشتر باشد، از شدت اعمال جرم زا کاسته می‌شود. هم چنین است که در تحقیقی نشان داده شده است که عدم دلبستگی به والدین تاثیر مستقیمی بر جرائم اطفال و نوجوانان داشته در صورت که دلبستگی به مادر با ناهنجاری‌های رفتاری اطفال و نوجوانان در بیرون از مکتب رابطه معکوس داشته است. بناً میزان علاقه خانوادگی، با رفتارهای مجرمانه جوانان همبستگی معکوس و معناداری داشته است. بندا و کوروین (2002) به این نتیجه دست یافتند که تعلق و دلبستگی به پدر و مادربا بروز جرائم نوجوانان رابطه معکوس داشته است. هووارد و همکاران (2002) دریافتند که احساس دوست نداشته شدن و مورد بی‌توجهی واقع شدن با خشونت رابطه مستقیم داشته که منجر به بروز جرائم می شود. برخی محققان عدم ابراز محبت افراد خانواده به سایر اعضا را عامل فرار ازخانه و جرم گرایی دختران دانسته اند.
مشاجره در خانواده و تضاد والدین با همدیگر؛ نبود مشاجره در خانواده با جرائم جوانان رابطه منفی داشته است. زیرا تضاد والدین با همدیگر به صورت غیر مستقیم و از طریق متغیرهای میانی بر خشونت جوانان موثر بوده که به گرایش به جرم و جرائم آنان می انجامد. نتایج تحقیقات دیگر نشان داد که متغیرهای دلبستگی به والدین، نظارت والدین و پایبندی به دستورات اخلاقی دارای رابطه مستقیم و معنی دار و متغیر های بد رفتاری والدین، نابهنجاری دوستان، قربانی خشونت شدن و تماشاگر خشونت بودن دارای رابطه معکوس و معنی دار با متغیر پرخاشگری دانش آموزان می باشد. برخی محققان وجود كشمكش درخانواده را عامل مهمی دربروز انحرافات اجتماعی كودكان دانسته اند. آنان معتقدند كشمكش بین والدین كودكان را به سوی پرخاشگری، بی رحمی وستمگری، مبارزه طلبی با مراجع قدرت، كینه توزی و بروز جرائم هدایت می كند. اکثریت علما معتقدند كودكانی كه در خانواده های از هم گسیخته براثر طلاق بزرگ شده اند بیشتر از كودكان خانواده های سالم احتمال ارتكاب جرم دارند وجرایم آنان سرقت، اعتیاد، فساد وفحشا بوده است.
خشونت درخانواده و بدرفتاری والدین با فرزندان؛ تحقیقات انجام شده نشان می دهد که مورد خشونت قرار گرفتن اطفال و نوجوانانی تاثیر مستقیمی بروز جرائم داشته است. زیرا بدرفتاری والدین با فرزندان به صورت غیر مستقیم و از طریق متغیرهای میانی بر خشونت موثر بوده اند. مورد خشونت خانوادگی قرار گرفتن با خشونت در مقابل دوستان، خشونت در برابر افراد غریبه، چاقوکشی و دعوا کردن رابطه مستقیم و معنی‌دار داشته که عامل اساسی آن خانواده است. در هر صورت که مورد بدرفتاری قرار گرفتن در دوران بچگی با خشونت در دوران نوجوانی به ویژه برای پسران رابطه مستقیم و معنی‌دار داشته است. تجربه بدرفتاری فیزیکی و عاطفی داشتن در دوران بچگی با بدرفتاری نوجوانان دختر و پسر رابطه مستقیم داشته است. بدرفتاری و خشونت بزرگسالان تحت‌تأثیر خشونت دوران بچگی قرار گرفته و بوسیله عوامل دیگری نیز تعدیل می شود. بناً می توان گفت که مورد خشونت واقع شدن قبل از بزرگسالی رابطه مستقیمی با خشونت دوران نوجوانی (18ـ13 سال) دارد.
سخت گیری والدین؛ تحقیقات نشان می دهد که سخت گیری والدین بر بروز جرائم صورت غیر مستقیم و از طریق متغیرهای میانی بر خشونت موثر بوده اند. اعمال تربیتی سخت‌گیرانه و خشک والدین از سن 10 تا 12 سالگی با خشونت جوانان رابطه مستقیم و معنی‌دار داشته است.
نظارت والدین بر رفتار فرزندان؛ عدم نظارت والدین بر رفتار فرزندان تاثیر مستقیمی برخشونت دانش آموزان داشته است. نظارت خانوادگی، با ناهنجاری‌های رفتاری جوانان همبستگی معکوس و معناداری داشته وبه عنوان عامل بازدارنده ناهنجاری‌های رفتاری در نظر گرفته شده‌است. زیرا میزان طلاق و جدایی والدین در میان بچه های زندان بیشتر از بچه ها در مدارس بود. نتایج همچنین نشان داد كه هرچه نظم در خانواده با ثبات تر باشد نمره انضباط فرزند بیشتر است. همچنین هرچه نظم در خانواده بیشتر و با ثبات تر باشد میزان بزهکاری فرزند کمتر می باشد.
نتیجه گیری
نتایج تحقیقات انجام شده نشان می دهد كه عوامل خانوادگی از هشت جهت با ارتكاب جرم و جرائم جوانان ارتباط دارد كه می توان با تغییر در این عوامل از بروز جرم پیشگیری نمود. این عوامل بطور خلاصه عبارتنداز: دلبستگی نوجوانان به خانواده، مشاجره در خانواده و تضاد والدین با همدیگر، خشونت درخانواده و بدرفتاری والدین با فرزندان، سخت گیری والدین، نظارت والدین بر رفتار فرزندان، توجه به نیازهای جوانان، رابطه خانواده با فرزند، نقشهاوموقعیت های اجتماعی واقتصادی خانواده. این نتایج از دیدگاه های نظری سه گانه به شیوه زیر قابل تحلیل است: از دیدگاه كنترل اجتماعی، باتوجه به نظریه هیرشی و استفاده ازنتایج فوق می توان چنین تحلیل نمود كه نظارت والدین بر رفتار فرزندان ، توجه به نیازهای عاطفی واجتماعی مانند میل به احترام ، عدم سخت گیری وعدم بدرفتاری با فرزندان وبرقراری رابطه خوب با فرزندان عواملی هستند كه می توانند محیط عاطفی مناسبی در خانواده برای روابط مطلوب با اعضا فراهم سازند تا فرزندان ارزش واهمیت خانواده را باور نمایند وروابط سالمی بین اعضا بوجود آید و نوجوان یا جوان را از پناه بردن به غریبه دربیرون خانه بازدارد واز این طریق از بروز ناهنجاری درجامعه پیشگیری شود.از دیدگاه یادگیری اجتماعی وبا استفاده از نتایج تحقیقات می توان گفت كه وجود اختلاف وخشونت دربین والدین یا والدین وفرزندان، به عبارت دیگر مشاهده خشونت باعث یادگیری رفتارنابهنجار در فرزندان می شود. بنابراین رفتار خشونت آمیز افراد درجامعه ابتدا درخانواده یادگرفته می شود ودرجامعه به اجرادرمی آید. در این دیدگاه تاكید بر این است که بچه ها رفتارهای مختلف را از طریق مشاهده مستقیم و تقلید رفتارهایی که دیده اند، یاد می گیرند. نتایج نشان داد بچه هایی که بدرفتاری را تجربه کرده یا تماشاگر خشونت بوده اند، آمادگی بیشتری برای تقلید این رفتارها دارند. بچه هایی که در خانواده های عاری از خشونت و بدرفتاری بزرگ شده اند، احتمال کمتری دارد که در دوره نوجوانی و بزرگسالی به خشونت روی آورند. ازدیدگاه تضاد و با تکیه بر نقش دولت در تولید جرم، رفتارهای کجروانه عکس‌العملی در برابر توزیع ثروت وقدرت درجامعه است. نتایج نشان داد كه موقعیت های ساختاری مانند وضع مالی نامناسب، طبقه اجتماعی ،بیکاری پدر، پسر بودن، میزان درآمد پدران، تحصیلات پدر، والدین معتاد، سن ،از هم پاشیدگی خانواد،ناهمگونی قومی درافزایش بزهكاری تاثیر داشته اند. لذا توزیع عادلانه ثروت ومشاركت دادن مردم در امورجامعه وبرنامه ریزی برای كاهش فقر وبیسوادی وكاهش اعتیاد وعدم تبعیض درجامعه می تواند از بروز جرم پیشگیری نماید.
نوشته: پوهیالی محمد ادریس (الکوزی)

Show More

ځواب دلته پرېږدئ

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *

Back to top button