کوتاه نگرشی برگستره فرهنگ

هراز گاهي که واژه فرهنگ در ڌهن انسان گذر مينمايد چون و چراهايي را روي چگونگي ، چيستي وشکل گيري فرهنگ در جوامع بشري ايجاد مينمايد .
باآنکه تاريخ بشريت به علت عدم امکانات به طور شايد وبايد واضح و روشن نيست اما آنچه که در ادوار مختلف با انسان همگام بوده غم وشادي و در کل رفع نياز هاي انساني بوده است که چنين مراسم به انداز وشيوه هاي مخصوص و ويژه در ميان قبايل ومناطق مختلف بر گزار گرديده است اين برگزاري ها با قواعد وشيوه به خصوص به هر جامعه را ميتوان رسم ورواج و در کل فرهنگ عنوان کرد .
البته عنعنات در فراز و نشيب هاي روز گار و گذشت زمان به نحوي تغيير هم کرده است که شکل گيري رسم و رواج ها در مسير زمان ومکان ها راسليقه به خصوص زيستمندان همان دوره گفته ميتوانيم آنچه که در اين ميان به حيث سوال مطرح ميگردد پيوند و رابطه فرهنگ با هنر است .
آيا هنرهاي چون خطاطي، رسامي نقاشي تياتر،سينما و… را اجزا ي فرهنگ گفته ميتوانيم يانه اگر چنين است به کدام اساس ورابطه ؟
طوري که در بالا ياد دهاني کرديم زندگي بشر آميخته با شادي وغم بوده انعکاس آن بواسطه هنرهاي رايج همان محيط ومردم آن خواهي نخواهي گره مستحکمي ميان فرهنگ وهنر دارد. به گونه مثال به تصوير کشيدن نابرابري در يک جامعه از طريق هنر تياتر، خود يک پيوند است ميان فرهنگ به صورت کل فرهنگ و هنر دو پديده آميخته وگره خورده ايست که بدون همديگر ناتکميل ومعيوب اند.
درنهايت امر فرهنگ بيانگر ونشاندهنده هويت وشخصيت يک ملت وجامعه است فرهنگ پديده مشترک در تمام ابعاد زندگي بشر بوده واست انچه که قابل ياد دهاني وتامل است تغيير عنعنات با نياز هاي اجتماعي منحصر به عصر وزمان خودش چيزيست انکار ناپزير که در گذرگاه زمان رنگ عوض کرده است .
باور واعتقادات در ادوار مختلف زمان زندگي انسانها در قسمت رنگ وشيوه عنعنات نقش خود را داشته است به هرصورت رسم ورواجها که در کل فرهنگ عنوان ميشود در گستره زمان آنچه را که ناپسند بوده زدوده وآنچه که مايه آرامش وباليدن بوده به هم گره زده است.
فرهنگ در کل تمام داشته هاي مادي ومعنوي يک جامعه را در بر ميگيرد که نشان هويت وشخصيت همان جامعه است.
نوشته: شیرمحمد استوار