غمکده! / حقانی هروی

غمکده! / حقانی هروی
این جهان را از زمانی که به قول معروف دست راست و چپم را شناختم از غمش بسیار شنیدم تا خبر خوش و شادی، و گاهی نیز بجای خنده اشکم غالب آمد متاسفانه.
غم کجا را بخوریم که غم نباشد؟
افغانستانم را؟
که کفر و الحاد و بی دینی و جهان یهود و صلیبی همواره با اشغالهای مختلف علیه ملت غیور این سرزمین لشکر کشی نموده و آزادگان این سرزمین اسلامی را به خاک و خون کشیدند.
از جهل جاهلان که لاف علم و دانش زده و خودشان را روشنفکر جامعه تلقی می کنند اما با ارتداد فکری و کور دلی سعی در خوب جلوه دادن پروگرام های صلیبی در سرزمین اسلامی ما دارند.
کباب شدم از غم مادری که در فراق فرزندش کور شد.
جگرخون شدم از نالۀ کودک یتیم که بر قبر بابایش بابا جان بابا جان می کرد.
دلم شکست از نامردی نامردمان که در جای سخن لاف مردی زده اما در میدان راستی از غیرت شان هیچ خبری نبود و نیست.
از افغانستان بیرون شوم.
غم اهلسنت جهان از ایران تا هرگوشه دنیا من را غمگین می سازد.
از ظلم ظالمان، کافران، مشرکان و منافقان.
نمی دانم غم مضایای شام را اول بخورم یا بیشتر غم غزه فلسطین.
نمی دانم اول به خواهر مسلمانم که در جوار بیت المقدس توسط اولاد قرده و خنازیر در نهایت مظلومیت شهید می شود گریه کنم یا به خاطر خواهر مسلمانم که بخاطر حفظ حجابش در فرانسه کشف حجاب و بی عفتی می شود.
و من مسلمان همچنان بیدار و بی عار!
نمی دانم و نمی دانم.
از کجا قصه کنم که در آن قصه اشارۀ به درد مسلمان نشود.
بدتر از همۀ اینها خنده های کافران بیشتر دلم را ریش می سازد و همینطور نشغارهای چاپلوسانۀ غلامان شان در تمام بلاد اسلامی بالخصوص در سرزمین عزیزم!
ای الله! این غمکده چه وقت غمش پایان می یابد.
فقط حسبنا الله و نعم الوکیل و امثال آن، و همینطور پیروزی های روز افزون قافلۀ جهاد و شهادت گاه گاهی من را امیدوار می سازد که ان شاء الله پایان این شب سیاه سپید است!