” دکتور ” دوستم چه بود و چه هست ؟

( یک نگاه بر دو عشق عبدالرشید دوستم که حاصل زندگی وی است )
نویسنده : حبیبی سمنگانی
” دکتور ” عبدالرشید دوستم از سه دهه به این سو در سیاست های پر پیچ افغانستان زنده است و درین مدت طولانی اگر مدت دو دهه را در فرار سپری کرده باشد لا اقل یک دهه را در قرار نیز گذرانده است ، وی در جریان این زمان توانست با دو قدرت بزرگ جهان از صدق دل عشق بکند ، بلی در اواخر قرن گذشته با شوروی و در اوائل این قرن با امریکا .
کسی فکر نکند که شاید دوستم در حق شوروی مرتکب بی وفای شده به امریکا دل باخته است ، نه هرگز اینچنین نشده است ، واقعیت اینست که وی تا آخرین لحظه در عقد شوروی باقی بماند ، اگر کسی شک دارد پس باید برای طمانینت قلبی وی گفت که ، شش سال کامل از اخراج قشون سرخ از افغانستان گذشته بود و سران کمیونست ها دیگر جای پا در افغانستان نداشتند و لیکن ببرک کارمل از برکت دوستم هنوز هم در افغانستان زندگی می کرد ، بلی این رهبر کمیونست ها و داعی تهاجم قشون سرخ بر افغانستان قبل ازینکه وارد ماسکو شده از اثر عارضه ء قلبی جان را به جان آفرین تسلیم بکند تحت حمایه ء دوستم در شهر مزار شریف سکونت داشت ، بعضی ها وفاداری دوستم به شوروی را زیر سوال می گیرند که چرا در سنه ء نوزده صد و نود دوی میلادی در برابر داکتر نجیب خیانت نموده با مجاهدین یکجا شد ، آیا این یک جفای علنی دوستم در برابر آخرین نمائنده ء شوروی در افغانستان نبود ، باید گفت دوستم هرگز جفا نکرده است ، زیرا دوستم با وصف ناخوانی و نادانی اش لا اقل این قدر می دانست که اگر همچون داکتر نجیب بر موقف خود قائم بماند نمی تواند برای شوروی درست خدمت بکند لهذا وی از روی یک هدف خاص تکتیک جنگی را تغییر داد و با مجاهدین پیوست ، داکتر نجیب که تسلیم نشد به آسانی کشته شد و دوستم که در ظاهر تسلیم شد و در صفوف مجاهدین جا گرفت توانست آتش خانه جنگی را بیش تر شعله ور ساخته انتقام شکست شوروی ها را از ملت مظلوم افغانستان بگیرد و با استفاده از نام مجاهد توانست نقش قدم شوروی را بهتر تعقیب نموده با جان و مال و ناموس ملت بازی بکند ، داکتر نجیب و داکتر دوستم هر دو مزدور وفادار بودند ولیکن فرق درمیان هر دو اینست که اول الذکر با دادن جان وفاداری اش را به نمایش گذاشت و دوستم با جاری ساختن سیلاب خون نمک شوروی را حلال نمود .
در ذیل می کوشیم شمه ء از خدمات ارزنده ء دوستم برای قشون سرخ شوروی را اجمالا نقل بکنیم ، دوستم قبل از تهاجم قشون سرخ در رژیم کمیونستی ببرک کارمل به صفت یک اجیر در تفحصات نفت و گاز شبرغان آغاز به کار کرد ، وی همان جا توسط کارگران پرچمی به حزب دموکراتیک افغانستان ( شاخه ء پرچم ) جلب شد ، دوستم توانست در کم ترین مدت رشته ء عمیقی با سازمان بدنام استخباراتی شوروی یعنی ” کی جی بی ” استوار نماید و به صفت فرمانده یک واحد از شبه نظامیان برای استحکام رژیم کمیونستی آغاز به خدمت بکند ، پس ازینکه وی اتحاد جماهیر شوروی بر افغانستان هجوم آورد وی دوشا دوش قشون سرخ بر ضد مجاهدین می جنگید و به عنوان قومندان تولی سپس قومندان کندک و در آخر به مرتبه ء قومندان فرقه رسید ، دوستم که صمیمانه با عساکر شوروی همکاری می نمود رتبه ء ” برید جنرالی ” را نیز در دوران خدمت رژیم کمیونستی از آن خود کرد ، وی رتبه ء ستر جنرالی را در هنگام خانه جنگی زیب یونیفورم خود ساخت .
در اوائل قرن بست و یک میلادی چون وضعیت جهان نسبت به دو دهه ء اخیر قرن بست میلادی کاملا دگرگون شده بود ، در نقشه ء جهان روسیه ء کوچکی وجود داشت که نه ابر قدرت بود و نه صاحب دولت ، نه به زور کسی را محکوم می توانست و نه هم به زر کسی را خریده می توانست ، دوستم گر چه با وفا بود و لیکن چند روز می توان با شکم گرسنه به دروازه ء کسی ایستاد شد ، به گفته ء سعدی ( رح ) ؛
چنان قحط شد سالی اندر دمشق = که یاران فراموش کردند عشق
مزدور اگر صادقانه خدمت بکند خریدار پیدا می شود ، یک در اگر بسته شود در دیگری گشاده می شود ، داستان عشق دوستم با شوروی به پایان رسید و لیکن هنوز دیری نگذشته بود که نامبرده یک بار دیگر دل باخت ، این بار خود را به مزدوری امریکا داد ، بلی امریکای که یک جهان را به زور یا به زر اسیر دام خود ساخته بود ، امریکا که از فطرت و سرشت دوستم آگاه بود بدون چون و چرا به غلامی خود قبول کرد ، دوستم مرحله ء آزمون را موفقانه سپری نمود ، آن آزمون چه بود ، امریکا اشاره نمود و دوستم صد ها تن اسیر جنگی را بدون عوض خاص برای خشنودی آقا در کانتینرهای مقفل گرسنه و تشنه هلاک نمود ، صد ها تن دیگر را دست بسته برای امریکا تسلیم نمود تا به گوانتانامو ببرد ، دوستم امید داشت که امریکا در برابر این خدمت های صادقانه لا اقل کرسی ریاست جمهوری افغانستان را برای وی هدیه می کند و به همین خواب و خیال در سنه ء دو هزار و چهار میلادی وارد انتخابات ریاست جمهوری شد و لیکن امریکا خدمات وی را نادیده گرفته کرسی را حسب سابق برای کرزی بخشید ، دوستم باز هم در برابر امریکا ذره ئ از کدورت را در قلب خود جا نداد و بار عشق را همچنان بر دوش نگه داشت ، سال ها گذشت امریکا از وی خبری هم نگرفت و لیکن عشق امریکا در سینه ء وی همچنان موج می زد ، حتی زمانی اطلاع یافت که رئیس جمهور امریکا پس از شکست فاحش در افغانستان می خواهد نیرو های خود را خارج بکند وی بی قرار شد و گمان کرد یقینا از ما خطا صورت گرفته و امریکا خسته شده است لهذا بدون تاخیر نعره زد ؛ به بارک اوباما سلام مرا برسانید و برایش بگوید که در مورد خروج از افغانستان عجله نکنید بخاطریکه شما در افغانستان به میلونها دالر مصرف کردین شهید دادین زخمی دادین ، این بار امریکا نیز دانست همچون دوستم در افغانستان کسی وجود ندارد که این قدر با بی حیای ما را توصیف بکند لهذا مناسب دانست پوست معاونیت را برای وی انتخاب بکند ، الحال دوستم به این خوش نیست که مقام معاونیت برای وی داده شده است بلکه به این خوش است که امریکا وی را به یاد دارد و امریکا وی را فراموش نکرده است ، وی از همین خوشی گاهی نعره می زند که مرا بگذارید به هلمند بروم دشمنان امریکا را نیست و نابود کنم و گاهی صدا می کند اشرف غنی مرا بگذار به خانه ام جوزجان و فاریاب بروم دشمنان امریکا را ختم بکنم ، اما کسی نیست برای این لیلای امریکا بگوید جوزجان و فاریاب زادگاه تو است ، برو زود تر برو ، خانه ات را دشمنان امریکا گرفته است ، برو خانه ات را از چنگ شخ بروت ها رها کن و گرنه امریکا را در کجا مهمان می کنی ، آیا کسی نیست یک شلاق محکم به دهن این کنیز امریکا بزند که از خواب بیدار شو ، کدام خانه ؟