حقیقت پشت پرده از زیبایی های اروپا را که رسانه ها به تصویر می کَشَند

هلال بلخی
امروز مطلبی را در یکی از سایت های خبری خواندم که مرا در فکر فرو برد. خبر از برکناری وزیر دفاع کشوری بود که در یک حادثه تصادف سبب مرگ یک دریور دیگر شده بود. با خود گفتم که این مردم در اروپا واقعا چه فرهنگ و جامعه یی دارند که بخاطر مرگ یک دیور، حتی یک وزیر خود را شایسته موقف وزارت نمی داند و از بلندترین پست دولتی کناره گیری می کند. در گذشته ها نیز خبرهایی از این نمونه خوانده و شنیده بودم و تاثیر خاصی بر من داشت، با خود می اندیشیدم که چرا در این مردم بودن در قدرت و منصب بی ارزش است، حال آنکه در سرزمین من هرکس تشنۀ قدرت و مقام است. بنابر این برای درک بیشتر در موضوع به جستجو درباره حقیقت خبر فوق پرداختم و به مورد واقعا عجیبی برخوردم، که لازم میدانم با شما نیز شریک نمایم.
نخست بیائید تا متن خبری که خواندم را با هم دوباره بخوانیم:
برکناری وزیر دفاع کروویشیا به دلیل حادثه ترافیکی
وزیر دفاع کروویشیا به دلیل حادثه ترافیکی که یکتن در آن کشته شد، از مقام خود برکنار شد.
«ماریو بانوزیچ» به دلیل دست داشتن در حادثهیی که در آن یک تن کشته و یک تن دیگر زخمی گردید، از سمت خود برکنار شد. «آندری پلنکوویچ» نخستوزیر کروویشیا، خبر برکناری بانوزیچ را اعلام کرد، این حادثه ی ترافیکی صبح روز شنبه در نزدیکی شهر وینکوچی در شرق کروویشیا اتفاق افتاد و گفته میشود بانوزیچ در آن حادثه مقصر بوده است. وزیر دفاع کروویشیا در موتر خود در حال دریوری بود و وقتی می خواست از یک موتر دیگر پیشی بگیرد با موتر مقابل تصادم کرده و دیور موتر مقابل در جا کشته شد.
تا اینجا خبر به نوعی نوشته شده است که مردم (مقامات) اروپا را انسان هایی از گونه هایی دیگر معرفی می نماید. چرا که در کشور ما اگر کدام مقام دولتی در رویدادی مشابه سبب قتل کسی شود، یک حادثه معمولی بحساب آورده و روز دوم به وظیفه و وزارت یا ریاست خود بر می گردد و خانواده مقتول نیز به رضا یا نارضا گذشت نموده و مسئله به این سادگی خاتمه می یابد. اما ببینید در اروپا یک وزیر کشور آنهم وزیر دفاع از سمتش کنار گذاشته می شود.
خوب، حال بیائید مابقی داستان را بخوانید:
حقیقت اینست که این وزیر دفاع پس از رویداد مذکور خودش مرگبار زخمی می شود. سر، گردن و اندام هایش شکسته شده و از هر نوع حرکت باز می ایستد. این وزیر را به شفاخانه انتقال می دهند و معلوم می شود که وزیر حافظه اش را نیز از دست داده است. به حدی که اصلا نمی داند که چه واقع شده است و کجاست. یعنی حافظه اش مکمل پاک شده است. پس در چنین شرایطی وزیر چگونه می تواند به امورات وزارت رسیدگی کند. داکتران امیدواری بازگشت دوباره وزیر به زندگی عادی را نیز دشوار می دانند، چه برسد به کرسی مقام وزارت! بنابر این حکومت مجبور می شود، وزیر را منفک کرده و شخص دیگری را جانشین اش نمایند. اما خبر را برای جهانیان چگونه ویرایش می کنند!
ما افغان ها وقتی از این نوع خبرها می شنویم، بر زندگی، مردم و کشور خود خرده می گیریم و اروپا و مردم آنجا را مثال می دهیم. در اروپا قدرت، منصب و مقام مهم نیست. آنجا انسانیت ارزش دارد. دروغ نیست. خیانت نیست. ظلم و تعدی نیست. آزادی کامل حکمفرماست. حق و آزادی انتخاب دارید، حق و آزادی بیان دارید و بسیاری چیزهای دیگر. خلاصه این تبلیغات شب و روزی است که بسیاری ها را در شوق زندگی در اروپا خوراک ماهی های اقیانوس ها ساختند و شماری دیگر در کوه ها و جنگل های اروپا خوراک حیوانات شدند. اما حقیقت اروپا مثل این خبر فوق الذکر است که وزیر از کار افتاد و فکر و مغز باخته را که دیگر به هیچ کاری نمی آید. برایمان یک مخلوق انسان دوست به معرفی می گیرند. سیستم ونظام حکومتداری در اروپا را چنین نمایش می دهند که این وزیر دیگر لیاقت وزیر بودن و ماندن در کرسی و مقام وزارت را ندارد و به سادگی به خورد ما می دهند که جناب وزیر بخاطر کشتن یکتن در حادثه ترافیکی از سمت وزارت کنار رفته و خانه نشین شد.