آیا تعدد احزاب سیاسی درد افغانستان را درمان میکند؟

محمدصادق طارق
در اینکه دین مبین اسلام تنها در بُعد روحی و اخلاقی مسلمانان انحصار پیدا نمیکند شبههای وجود ندارد، زیرا اسلام افزون بر موارد مذکور بر زندگی دنیوی، امور حکومتداری و مبانی سیستم سیاسی آن نیز فراگیر میباشد که اراده و اندیشه هر مسلمان را محترم شمرده و در صورتیکه زیر یوغ خودکامگیهای قدرتمندان مستبد قرار بگیرد حق انتقاد، اعتراض و حتی مبارزه فیزیکی را نیز به او میدهد. اما موضوعی که در حال حاضر برخی از نویسندگان آن را زیر عنوان “منحل شدن تعدد احزاب سیاسی در افغانستان” مطرح مینمایند به زعم خود تلاش دارند با استفاده از این انحلال و اضمحلال احزاب سیاسی، تضاد اسلام را با تعدّد آنها ثابت سازند.
در این مورد باید یادآور شد که دین مبین اسلام به واقعیتِ تکثّر عقاید و تعدد نظریات در جوامع بشری اقرار نموده است و آن را ناشی از اراده خداوند متعال در مختار آفریدن انسانها میداند و میفرماید: وَ لَو شآءَ ربُّکَ لَجَعلَ النَّاسَ أُمّةً واحِدةً و لا يزالُونَ مختَلِفین. “اگر پروردگارت میخواست تمام مردمان را (در یک مسیر و بر یک برنامه میآفرید و) ملت واحد قرار میداد ولی (چون خداوند آنان را مختار آفریده است) همیشه متفاوت اند” اما تکثّر سیاسیای که نظریات و افکار گوناگون در چهارچوب احزاب سیاسی بروز نموده و در تلاش به دست آوردن زمام حکومتداری و لگام سردمداری باشند، موضوع علیحده و مورد بحث میباشد.
سیستم تعدد احزاب سیاسی پدیدهای نوین در جهان اسلام به شمار میآید که در صدر اسلام وجود نداشته است. این پدیده برای نخستین بار در اروپای غربی پس از آنکه مردم از ظلم ارباب کلیسا نجات یافته و رژیم پادشاهی را نیز ساقط نمودند، جهت انتقال و تغییر قدرت در میان گروههای سیاسی وارد عرصهی سیاست شد. سیستم تعدد احزاب سیاسی بیتردید نیاز مبرم جامعه دموکراسی برای تبدیل و انتقال قدرت میباشد که به نظر آنان مسیر دیکتاتوری زمامداران حکومت به این روش مسدود میشود.
اما آیا در شرائط ناگوار فعلی که افغانستان تازه از لوث احزاب گوناگون سیاسی رهایی یافته است برای فعالیتِ دوباره این احزاب، نیاز احساس میشود یا اینکه منحل نمودن شان به سود کشور میباشد؟ در پاسخ باید عرض نمود: در کشور ما تجربه سیستم مذکور به تجزیه، چندگانگی، اختلاف، اختناق و تضاد در میان گروههای معارض انجامیده است زیرا در زمان تبلیغاتهای انتخاباتی هر حزب و گروهی با ستودن از خود؛ و با هجوم و توهین به گروههای مقابل، تضاد و عناد را در میان باشندگان کشور شایع میساخت. آنان جهت کسب قدرت و حذف رقیبان سیاسی از چنان خشونت، نژادپرستی و حزبپرستی کار میگرفتند که تمام کشور را به بحرانهای جدی و شدید ملی دچار میساخت و ناگزیر باید میانجیگر سوم از یک کشور دیگر جهت تقسیم قدرت به کشور ما میآمد!
از دید دیگر چون احزاب سیاسی کشور ما بینش صحیح از دین و درک درست در مورد اهداف تعدد و تکثّر احزاب را نداشتند باعث تفرقهی ذاتی و چه بسی رویارویی مسلّحانه گشتهاند که این خود از یکسو تجمع و اتحاد مسلمانان را از بین برده و موجب ایجاد پراکندگی و تفرقه در کشور میشود و از سوی دیگر دسیسهها و توطئههای کشورهای مخالف برای پشتیبانی از دامن زدن به اختلافات درونی را ثابت میسازد.
اگر بخواهیم این مطلب را سادهتر و واضحتر بیان داریم باید چنین گفت: تکثّر سیاسیای که طی قرن اخیر در کشور ما به وجود آمده است از روح تکثر گرایی اسلامی بیبهره و تهی میباشد و حتی با ویژگیهای تعدد احزاب سیاسی در جامعه غرب همخوانی و همنوایی بیشتر دارد.
از همینرو چون بنیاد نهادن حکومت مقتدر اسلامی که هدف استراتیژیک تمامی گروههای اسلامی به شمار میآید، در افغانستان جهت اجرای عدالت و کسب مصالح و منافع بندگان بنیاد گذاشته شده است تقاضا میرود تمام احزاب سیاسی اسلامی که همواره به عنوان نمایندگان حکومتهای اسلامی تظاهر مینمودند؛ برای حمایت و پشتیبانی از فعالیتهای مثبت این حکومت نوپای اسلامی کمر همت را ببندند تا بتوانیم بدون تحقق مضمون و مفهوم “تفرقه بیانداز و حکومت کن” به حکومتداری اسلامی و اقتدار آن زودتر دسترسی پیدا کنیم.